سرب: میرزا محسنخان: هیچکس تا حالا تو رو یه شب جمعه سر قبر یکی از فامیلا، حتی زنت ندیده. مرد باس گریه كردنم بلد باشه.
نوری: از کجا داداش که ما بلد نیستیم؟ شاید زیادی هم بلدیم.
دندان مار: احمد: یه جاست که تو باید وایسی، یه جا هم هست که بایست در ری. اما خدا نکنه جای این دو تا با هم عوض شه. دیگه تا آخر عمر بدهکار خودتی.
گروهبان: گلبخت: هشت سال منتظر بودن... یه وقت گفتم زندهای. یه وقت گفتم تنت کو. اگه یه جایی بود، یه قبری بود، من و این پسر میدونستیم چی کار کنیم. رخت و لباس برا زمستون، سوخت برا اتاق، دفتر و کتابچه برا درس پسر. منم شبا میرفتم باهاش درس میخوندم تا اون از درس عقب نمونه. با هم درس خوندیم. تو هم کار بزرگی کردی. دشمنو بیرون کردی. اما یه نامه ازت نیومد. قسط زمینو دادم. میخواستم زنده باشی. حالا اومدی. نه حرف میزنی. نه معلومه میخوای چی کار کنی. با بهمن میری به من نمیگی. اون پالتو رو از تنت در نمیاری. هنوزم جنگ داری!
رد پای گرگ: رضا: آق تهرانی تو عکس باشه، اون عکس بره سینه دیوار اتاق، دیگه اون دیوار نمیریزه.
صادق خان: آقا تهرانی به این بلندی ماشاالله خودش دیواره. عکس یه عمر به اون وامیسه.
رد پای گرگ: چاقوفروش نابینا: حالا دیگه ده تا آدم زرنگ نوکر یه آدم فراخه. زرنگی زیر کرسیه. من اگه زرنگ بودم اینجا چی کار میکردم؟
تجارت: سیاوش: میخوام ببینم قد این شدم که جور پدرمو تو این هفته بکشم.
رضا: شده یه دیکته. از پنج،ششسالگی ولمون میکنن اینجا و میرن، برمیگردن میگن غلطاتون چیه؟ چند تا اشتباه کردین؟ سیگار میکشین؟ لات شدین؟ قرتی شدین؟ وطن نمیدونید چیه؟ ما میشیم پر غلط، اما اونا میمونن فرشته.
ضیافت: شهباز: حوصله بیپولی و بیکسی رو ندارم.
علی: پولداری که واست بیکسیو صاف و صوف نمیکنه مؤمن. اون کسی که واست کسی باشه اینور بیپولیته. اصلاً خود پولداریه که برات کس نمیذاره. اون کسی که رفیق پولداریت باشه، ناکسه.
سلطان: ناصر بلبل: یه عکس مولا، جاش اون روبهرو خالیه. بالای نارنجک. سلطان: هر وقت دستمون رفت تو جیب خودمون و تو جیب کسی نرفت، اون وقت موقعشه.
مرسدس: رستم: این یارو وضع درستی نداره. یهدونه زد تو سر زندگیم، یهدونه زدم تو سرش. برو تا خونش پاتو نگرفته.
اسی (با صدای بلند که زن رستم بشنود): پس با اجازهات من اینو میبرم یه دو سه روزی پیشم هست، برمیگردونم.
رستم: ببین. به این ماشینم دل نبند. یه روزی میشه عینهو اینا(اشاره به ماشینهای اسقاطی). اصلا به چیزی که دل نداره دل نبند. میشه جسد.
فریاد: سهراب: من رفتم سربازی که برم جنگ. بابام خرج کرد که من تهرون بمونم. حتی برام پرونده ساخت. میفهمی، پرونده که بعدا همون پرونده باعث شد که من دانشگاه نرم. باهاش حرف نزدم تا مریض شد. یه شب گفت دانشگاه نرفتی بهتر از این بود که کشته بشی. خلاصه نذاشت من برم جنگ. آدم سرباز باشه، جنگ باشه، اما نره! روحیم ناخوش شد. همه با یک عقیده نمیرن جنگ، حتی اونایی که عقیده به جنگ ندارن. اما وقتی رفتن، صاحب یه عقیده میشن. هر جوون... اول انقلاب یه عقیدهای داشت، بازار عقیدههای جورواجور بود. اما... امان از حالا... جوونا به عقیده و آرمان میخندن.
اعتراض: یکی از زندانیان: رضای حق، آقا محسن دربندی از دستور پرهیز فرمودند. یه مجلس تو بند، خودشون برقرار کردن، یعنی گلریزون کردن. حالا یه مرد داره آزاد میشه. پس سفره کرم میگردونیم. سلامتی خودتون صلوات محمدی یاد کنید.
(همه زندانیان صلوات میفرستند)
آقا محسن دربندی: صلوات برای سلامتی امیرعلی... ما کاری به حکم نداریم. حکم رو کاغذ مال محکمه است. اصلیت حکم مال خداست؛ که ما و منش ریخته و گلریزون میکنیم واسه کسی که داره آزاد میشه از این چاردیواری... که همه دنیا چاردیواریه... کرم مرتضی علی یه مرد که واسه شرف و ناموسش دوازده سالو کشیده، وجدانش بالاتر از این پولاست که کاغذه. سلامتی سه تن: ناموس و رفیق و وطن. سلامتی سه کس: زندونی و سرباز و بیکس. سلامتی باغبونی که زمستونشو از بهار بیشتر دوست داره. سلامتی آزادی. سلامتی زندونیای بیملاقاتی.
سربازهای جمعه: نقره: توطئهای که آدم واسه خودش میکنه یعنی اعتیاد؛ انگار تو خواب دشنه بخوری بمیری، از خواب مرده بپری، ببینی تو رختخوابت پرِ خونه، قلبت کنارت، جدا از تو عین یه تیکه پلاستیک، بیخون سربهسرت میذاره: این اعتیاده؛ فارسی رو خوب حرف بزنی تو دهنت سرنگ باشه این اعتیاده.
حکم: رضا معروفی: هی پسر. چار تا چایی. پنج تا تخممرغ میندازی تو کره... محلی. زردهشو به هم نزنیا. میخوام وقتی میخورم، ببینم. رؤیت کنم. زردهشو که به هم میزنن و جنجال تو تابه راه میندازن و جنگ بین زرده و سفیده و کره و نمک و دو پر گوجهفرنگی مغلوبه میشه، میذاره جلوت، جیگر میخواد... جیگر میخواد بگه این محلی نیست!
رئیس: دکتر: گلوله خورده، یا اصلا بهش اعتماد نیست، یا خیلی بهش اعتماده.
محاکمه در خیابان: نکویی: خدا کنه درست زده باشی. اگه زنده بمونم، بلایی به سر تو و اون میارم که برای یه دفعه دیگه هم که شده، سر و کله غیرت پیدا شه.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر